زندگی فروغ نازنینآه اي زندگيمنم كه هنوز با همه پوچي از تو لبريزمنه به فكرم كه رشته پاره كنم نه بر آنم كه از تو بگريزم همه ذرات جسم خاكي من از تو اي شعر گرم در سوزندآسمانهاي صاف را مانند كه لبالب ز باده ي روزندبا هزاران جوانه ميخواند بوته نسترن سرود تراهر نسيمي كه مي وزد در باغ مي رساندبه او درود ترا من ترا در تو جستجو كردمنه در آن خوابهاي رويايي در دور دست تو را سخت كاويدم پر شدم پر شدم ز زيبايي پر شدم از ترانه هاي سياه پر شدم از ترانه هاي سپيداز هزاران شراره هاي نياز از هزاران جرقه هاي اميد حيف از آن روزها كه من با خشم به تو چون دشمني نظر كردمپوچ پنداشتم فريب ترا ز تو ماندم ترا هدر كردم غافل از آنكه تو به جايي و من همچو آبي روان كه در گذرمگمشده در غبار شون زوال ره تاريك مرگ مي سپرمآه اي زندگي من آينه ام از تو چشمم پر از نگاه شودورنه گر مرگ بنگرد در من روي آينه ام سياه شود عاشقم عاشق ستاره صبح عاشق ابرهاي سرگردان عاشق روزهاي باراني عاشق هر چه نام توست بر آنمي مكم با وجود تشنه خويش خون سوزان لحظه هاي ترا آنچنان از تو كام ميگيرم.فروغ عزیز|+| نوشته شده توسط عذرا مجیبی در دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۶ | وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 216 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 6:10