وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند                                        جای آنست که خون موج زند در دل لعل                                                زین تغابن که خزف می شکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود      این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه ی معشوقه ی ما میگذری      بر حذر باش که سر می شکند دیوارش آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست     هر کجا هست خدایا بسلامت دار  ش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ایدل  جانب عشق عزیز است فرو مگذارش صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه    به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که بدیدار تو خوگر شده بود          ناز پرورد وصالست مجو آزارش وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 228 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:35

زنده یاد نادر نادر پور از کوچه‌های خاطره‌ی من   امشب، صدای پای تو می‌آید،   آه ای عزیزِ دور! آیا به شهر غربت من پانهاده‌ای؟ ...اینجا، پرندگان سحر در من   میلِ گذشتن از سرِ عالم را   بیدار می‌کنند،   اما، شبانگهان: دیوارها اسارت پنهانیِ مرا   تکرار می‌کنند. اینجا، مرا چگونه توانی یافت؟   من، از میان مردمِ بیگانه   کس را به غیرِ خویش نمی‌بینم   تصویر من در آینه، زندانی است   من، خیره در مقابل آن تصویر   می‌ایستم که با همه ننشینم. اینجا، مرا در آینه خواهی دید: آیینه‌ای شگفت که همتای ساعت است،   آیینه‌ای که عقربه‌های نهان او   در چارچوب سود و زیان کار می‌کنند،   آیینه‌ای که ثانیه‌ها و دقیقه‌ها   در ذهنِ بی‌ترحمِ سوداگرانه‌اش   تصویرِ تابناک مرا تار می‌کنند. اینجا، زمان، طلاست: هر لحظه‌اش به قیمتِ اکسیر و کیمیاست،   اما، ضمیرِ من   تقویمِ بی‌تفاوت شب‌ها و روزهاست. اینجا، غروب، رنگ جنون دارد،   باران، صدای گریه‌ی تنهایی است،   چشمِ ستارگان، همه نابیناست. اینجا، من از دریچه فراتر نمی‌روم: دیوارِ روبرو   سرحدِ ناگشوده‌ی دیدار است. اینجا، چراغِ خانه‌ی همسایه   چشم مرا به خویش نمی‌خواند: بیگانگی، گزیده‌ترین یار است. اینجا، درین دیار،   درها، همیشه سوی درون باز می‌شود. در سرزمین غربتِ اندوهگینِ من،   در زیرِ آسمانِ مه‌آلودِ باختر،   شب در دلِ من است،   صبح از شقیقه‌های من آغاز می‌شود. اینجا وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 177 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:35

زندگی فروغ نازنینآه اي زندگيمنم كه هنوز با همه پوچي از تو لبريزمنه به فكرم كه رشته پاره كنم نه بر آنم كه از تو بگريزم همه ذرات جسم خاكي من از تو اي شعر گرم در سوزندآسمانهاي صاف را مانند كه لبالب ز باده ي روزندبا هزاران جوانه ميخواند بوته نسترن سرود تراهر نسيمي كه مي وزد در باغ مي رساندبه او درود ترا من ترا در تو جستجو كردمنه در آن خوابهاي رويايي در دور دست تو را سخت كاويدم پر شدم پر شدم ز زيبايي پر شدم از ترانه هاي سياه پر شدم از ترانه هاي سپيداز هزاران شراره هاي نياز از هزاران جرقه هاي اميد حيف از آن روزها كه من با خشم به تو چون دشمني نظر كردمپوچ پنداشتم فريب ترا ز تو ماندم ترا هدر كردم غافل از آنكه تو به جايي و من همچو آبي روان كه در گذرمگمشده در غبار شون زوال ره تاريك مرگ مي سپرمآه اي زندگي من آينه ام از تو چشمم پر از نگاه شودورنه گر مرگ بنگرد در من روي آينه ام سياه شود عاشقم عاشق ستاره صبح عاشق ابرهاي سرگردان عاشق روزهاي باراني عاشق هر چه نام توست بر آنمي مكم با وجود تشنه خويش خون سوزان لحظه هاي ترا آنچنان از تو كام ميگيرم.فروغ عزیز|+| نوشته شده توسط عذرا مجیبی در دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۶  | وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 216 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 6:10

از آن پس که بسیار بردیم رنجبه رنج اندرون گرد کردیم گنجشما را همان رنج پیشست و ناززمانی نشیب و زمانی فرازچنین است کردار گردان سپهرگهی درد پیش آرَدَت ، گاه مهر بدان ای پسر کاین سرای فریبندارد ترا شادمان بی‌نهیبنگهدار تن باش و آن خردچو خواهی که روزت به بد نگذردبدان کوش تا دور باشی ز خشمبه مردی به خواب از گنهکار چشمبه فردا ممان کار امروز رابر تخت منشان بدآموز رامجوی از دل عامیان راستیکه از جست‌ و جو آیدت کاستیوزیشان ترا گر بد آید خبرتو مشنو ز بدگوی و انده مخورنه خسروپرست و نه یزدان‌پرستاگر پای گیری سر آید به دستبترس از بد مردم بدنهانکه بر بدنهان تنگ گردد جهانسخن هیچ مگشای با رازدارکه او را بود نیز انباز و یارسخن بشنو و بهترین یادگیرنگر تا کدام آیدت دلپذیرمکن خوار خواهنده درویش رابر تخت منشان بداندیش راهرانکس که پوزش کند بر گناهتو بپذیر و کین گذشته مخواهبه جنگ آنگهی شو که دشمن ز جنگبپرهیزد و سست گردد به ننگوگر آشتی جوید و راستینبینی به دلش اندرون کاستیچو بخشنده باشی گرامی شویز دانایی و داد نامی شویتو پند پدر همچنین یادداربه نیکی گرای و بدی باد دارهمی خواهم از کردگار جهانشناسندهٔ آشکار و نهانکه باشد ز هر بد نگهدارتانهمه نیک نامی بود یارتانز یزدان و از ما بر آن کس درودکه تارش خرد باشد و داد پودنیارد شکست اندرین عهد مننکوشد که حنظل کند شهد منبیا تا همه دست نیکی بریم.جهان جهان را به بد نسپر وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 6:10